سالهاست مینویسم، با کنایه با نماد با اشاره تا که هرکس از ظن خویش یارم شود.مینویسم تا که آرام گیرم از فراغت، از دم آن آشنایی تا بیوفایی تا که دور گشتن من از کنارت.سالهاست مینویسم، دوست دارم نوشتن را، مینویسم سیاهیهای خود را روی کاغذ دور ریزم ...سالهاست برای تو مینویسم از خودم، از درونم، از تمام آرزوهایم برایتمینویسم تا بماند یادگاری، مینویسم تا بخوانم روزگاری، مینویسم از حضورت تا بماند جاودانیسالهاست از خواندنش چند روزی رو به راهم، شادم و نزدیک رفتن، بیقرارممن نوشتن را دوست دارم از همان کودکیها، از همان انشاءها، از همان املاءهایی که هنوز به غلط یادگاری مینگارممن دوست دارم تمام بازیهای کودکانه، تمام خاطرات پاک و عاشقانهسالهاست بیقرارم، بیتوام با یاد تو جان میسپارمیادم هست، تمام آن شبها که با هم دوست بودیم، تمام آن کمالها و بیکرانهاروزگاریست که من در خود اسیرم، روزگاریست که از تو بینصیبم ، دلم تنگ است برای بودن و دیدن، بودن و خواندن کنارتتمام آرزویم بودن توست، تمامِ تمامِ تمامهایم دیدن توستتو دوست داشتی که من با تو باشم! در کنارت دانهای پر ریشه باشم.ز شرمم رحمی دار بر من، که در حضور لحظهها امیدوار تو باشمتو را دوست دارم زیبای دنیا، هستیم را من ز تو وام دارمتمام این بیقراریها برایت، بگذار دوباره لحظهای در پیش چشمان تو باشمریشههایم سبز کن، درونم را بشوی با آب دیده، کمی رحمی بکن وز برای عاشق دیوانه پیشهمدتی سنگین ِ سنگین است جانم بیا رحمی بکندل را بیارای، تمام غصه هایم را بگیر، خود را بیارای! بغض دریا......
ادامه مطلبما را در سایت بغض دریا... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lovelyletter بازدید : 15 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:13